بخش های پیشین با "پیش نویس راهبرد " برچسب خورده اند.
ادامه راهنمای دوم: اقلیت های جنسی و جنسیتی قربانی هستند نه مبارزان آزادی
پلیس در جامعه ای که هنوز نمی داند چگونه عادلانه و به درستی از حقوق اقلیت ها و خانواده حفاظت کند، وجود ندارد. این خود ما هستیم که باید دست پلیس را بگیریم تا راه-رفتن بیاموزد و وجود یابد.
بیان مصادیق جرم، قانونگذار را به حرکت وا می دارد.("داستان گی+سرباز" را جستجو کنید.)
بیان مواردی که با حمایت پلیس از اقلیت های جنسی و جنسیتی به امنیت اجتماعی می انجامد تلاشی است که قانون را با در نظر گرفتن ما شکل خواهد داد.
موارد یا مشکلات شخصی که بیان آن لزوم حمایت پلیس از اقلیت ها را بیشتر آشکار می کند بیان حقایقی مجرمانه می تواند باشد که پشت پرده بی قانونی یا بدقانونی پنهان مانده است، این زنگی است که برای جامعه باید به صدا در آید. این تلاشی برای رسیدن به امنیت بر آمده از عدالت اجتماعی است، امنیتی که اکنون یا دیده نمی شود یا به چشم نمی آید.
تعدی کنندگان به اقلیت ها حتی نگران تماس قربانی مظلوم با ۱۱۰ نیستند، چه برسد به دستگیری و چه رسد به مجازات و قوانین بازدارنده. شاید از یک پیرایشگاه یا آرایشگاه شروع شود، به همین سادگی! خود اقلیت ها در میان خود از چه کسی کمک بخواهند؟
آیا همه آنها از شر بیماران جنسی به سلامت فرار می کنند؟
آیا هیچ مشکل حقوقی یا کیفری با یکدیگر پیدا نمی کنند؟
آیا در چهار دیواری اختیاری و زیر سقف زندگی مشترک هیچ مشکل قضایی نخواهند داشت؟
اینکه صدایی از آنها نمی آید به این معنی نیست که جرمی وجود ندارد.
گاهی صدای زخمی آنها را حتی خانواده هایشان هم نمی شنوند.
به کدامین گناه نمی توانند از کسی کمک بگیرند؟
چرا در کور رنگی چشم ها بوسه پنهان دو عاشق همجنس، نفرت انگیزتر از اعدام آشكار دو انسان شد؟!
آنهایی که با اعدام عشق، زنده می شوند، مردگانی بیش نیستند که بوی تعفن و نفرت می پراکنند.
این ها زنگی است که برای جامعه باید به صدا در آید.
همه این ها پیام قربانی شدن را در دل دارند. بگذارید زبان دل سخن گوید. صفحه های "حرف دل همجنس" و "تجربه همجنس" و "هنر همجنس" در فیسبوک پتانسیل کار در فضای مجازی و چنین بازتابی را دارند.
البته به دلیل عدم امنیت در فضای مجازی و عدم پایبندی عده ای افراطی (اصولگرا) به اصول این فضا، چنین ابزارهایی نباید تنها امکان قلمداد شوند.
افزون بر آنچه ذکر شد باید گفت در جامعه ای که پلیس هنوز خود ابزاری برای نافرهیخته سازی است، عملکردی مانند یک شکنجه گر پیدا می کند تا یک حامی. این عملکرد برای مدافعان قربانیان مظلوم، نیمه پر لیوان است. نمونه فیلم های نافرهیختگی پلیس در مقابل زنان و اقلیت های جنسی و جنسیتی را در یوتیوب و رسانه های ملی مردمی دیده ایم یا دورادور شنیده ایم. صحنه های خیابانی این عملکرد برای پسر و دختر، مرد و زن، پیر و جوان در حافظه تاریخی و جلوی چشم ما و مردم است و روزانه باز تولید می شود.
این عملکرد چنان پلیسی است که روابط مشهود و اجتماعی انسان ها در یک فضای عمومی-اجتماعی را به جرایم نامشهود در پارتی های غیر انسانی نزدیک می کند یا به آن دامن می زند. آنها خود موجبات آزادی بی قید و شرط برخی از ما را فراهم می کنند!
به امید روزی که بتوانیم این عناوین خبری را مطرح کنیم:
"همجنسگرایان ایران پلیس را به همکاری دوجانبه دعوت کردند"
"پلیس در برخورد با جرایم اقلیت های جنسی، آموزش می بیند"
بازتاب مصادیق جرم گرچه در راستای این راهنماست ولی حساسیت برانگیز است و به طور ناخودآگاه حس بدی برای مخاطب ایجاد می کند. اینچنین بازتاب هایی تنها زمانی در راستای حساسیت زدایی نیز هستند که قربانی شدن ما _ یعنی غیر اختیاری بودن گرایشمان و در اقلیت و تحت ظلم بودنمان_ را به عنوان فرزندان جامعه آشکارتر می کنند. بنابراین در این مقوله افزون بر موضوع قربانی شدن و توجه به اصل شرطی شدن، حوزه و نحوه نشر جرایم بسیار مهم است. برخی ها از صفحه حوادث روزنامه بدشان می آید و عده ای روزنامه را بیشتر برای همین صفحه می خرند! اکثریت ولی جایی بین این دو حد اند.
در راستای راهنمای دوم باید توجه داشت که همجنس گرایان نباید به طور افراطی به عنوان آدم های پول دار، خوش اندام و خوشگل جلوه داده شوند. نباید مانند افرادی تبلیغ شوند که وقت خود را در باشگاه های بدنسازی و یا استخر و ... می گذرانند. این با قربانی شدن و تظلم خواهی جور نیست. حضور خیابانی جنبش سبز یادتان هست، تا حدی فدای شیک پوشی و خوشگلی طرفداران خود شد و خیلی ها دانسته یا نادانسته بدشان نیامد آنرا به مرفه های بالاشهری نسبت دهند و در همین حد نگه دارند. شعارهای اقتصادی جوانه زد ولی سبز نشد!
از طرف دیگر زمانی که تلاش می کنیم قربانی شدن خود را نشان دهیم خواه نا خواه ضعیف به نظر می رسیم ولی در حقیقت این همدردی مردم است که ما را قوی می کند.
قربانی شدن و ضعیف به نظر رسیدن، عزت نفس ها را می شکند و ما را آماده انفعال و سرکوب می سازد. جبران سازی این حس و بالا بردن احترام و اعتماد به خود و چگونگی تقویت اعتبار اجتماعی از راهنمای سوم و چهارم قابل ردگیری است. (برای آشنایی با مفهوم عزت نفس و عوامل شکل دهی آن، فایل های موفقیت (شماره دو) دکتر هلاکویی را از این پیوند و نیز کتاب صوتی "مسیر اصلی" را از این پیوند دریافت کنید.)
به کارگیری واژه دگرباش (دیگرباش) افزون بر اینکه همیشه حساسیت زدا نیست _که شرح کامل آن در بخش پنج از پانزده گذشت_ در راستای همذات پنداری هم می تواند نباشد. واژه "دگرباش" افزون بر القاء نوعی تفاوت و جدایی، بالقوه می تواند نوعی اختیار در دگرباشی را نیز منتقل نماید. نباید آنرا در کنار واژگانی چون دگرباشان فکری یا مذهبی به کار برد که شبهه اختیار را تقویت نماید ولی کاربرد آن در کنار دگرباشان قومی یا گویشی نوعی همذات پنداری برای در اقلیت بودن ایجاد می کند و تلویحاً وجود رنگین کمان و طیف نگری را تقویت می نماید. روی هم رفته مناسب تر است هرجایی به کار برده نشود.(ر. ج. پست "تأملی در واژه دگرباش")
راهنمای سوم: برای مدافعان، یک دلیل موجه مهیا کنیم.
ادامه راهبرد را با بر چسب "پیش نویس راهبرد " در پست های آینده دنبال کنید.
خطوط حاضر آسمانی نیست که تغییر بر دار باشد. برای بهتر شدن آن انسان هایی می کوشند که باور دارند تنها نیستند. (حذف عمدی چند ویرگول)
خواهشمند است دیدگاه های خود را برای بهبود و پیشرفت این راهبرد (استراتژی)، راهنماها (تاکتیک ها) و راهکارها (تکنیک ها) بر چشم رنگین کمانی ها قرار دهید.
آذر نود و یک