مدیریت پیچیدگی (آشوب) در سیستم های پیچیده (آشوبناک) – بخش سه از سه

بخش های پیشین با " مدیریت در پیچیده بازار" برچسب خورده اند.

تفاوت ها و شباهت های این سه روش مدیریتی را همراه با نمونه های روز می بینیم:
مدیریت چپرو و مدیریت واپسرو از این جهت که هر دو در مرحله دوم سناریو یعنی در واپسروی محصول مشترک می سازند و در منطق دو ارزشی خود اشتراک دارند، گهگاه و بسته به شرایط می توانند بیشتر در طول مسیر و برای محصول نهایی به هم خط داده، جاده صاف کن یکدیگر باشند. وقتی مدیریت چپرو به دنبال مدیریت پسرو به کار گرفته شود، افزون بر بهره گیری از نبود پیچیدگی حاصل از مدیریت پسرو (مثلا بهره گیری از عدم ارتباط ایران با امریکا) از توانایی درک و افزودن پیچیدگی (آشوب) و ایجاد نقاط اهرمی و کنترل آن نیز برخوردار می شود و مدیریت پسرو با میدان دادن به چپروها نوعی پیچیدگی که می داند در میدان عمل و در محصول نهایی کاذب است را می تواند مدیریت کند. (مدیریت غوغاسالاری)
اینکه سیاستی از حلقه خودی ها ارتباط با امریکا و انگلیس را دنبال کند، نوعی فرار به جلو، نوعی ورود متغییرهای جدید و نوعی پیچیده سازی است. اینکه ادامه این ارتباط بر مبنای ارتباط خیر با شر (نظام الهی با نظام شیطان) باشد یا بر مبنای احترام متقابل، دو جور مدیریت چپرو و پیشرو را رقم می زند.
مدیریت چپرو یا پیشرو بر خلاف مدیریت پسرو روش هایی اند که مدیران حرفه ای و نه سنتی به کار می برند تا سیستم را به نقطه ای اهرمی برسانند و سپس با اعمال نیروی مناسب، تغییر جهت حرکت سیستم را در مسیر اهداف خویش به چپ و سپس عقب (چپروی) یا رو به جلو (پیشروی) تضمین کنند.
در عوض مدیریت پسرو زمانی که نتواند معادلات اجتماعی را ساده تر کند با جمع کردن خود مدام متمرکزتر می شود یا دست به تبانی در اجرای سناریوی دوم چپروی می زند.
مدیریت پشرو ولی زمانی که نتواند معادلات اجتماعی و شرایط محیطی را ساده تر کند با باز کردن خود از تمرکزش می کاهد تا بتواند به موقع و پویا واکنش مناسی را نشان دهد و در تعاملش با محیط بیشتر اثر گذار باشد.
امروزه که همه سیستم ها بویژه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پیچیده اند، فرد یا مدیر _به نسبت_ سنتی، صفر و یک نگر، اصولگرا و غیر قابل انعطاف، در عمل و از روی عوام فریبی برای تثبیت خود، از چپروی بهره می گیرد.
از ویژگی های پسروی و سناریوی دوم چپروی، نداشتن قدرت خودسازماندهی و خودسازمانی، محدودنگر یا نقطه نگر بودن، نداشتن ورودی همه جانبه اطلاعات، نبود قدرت تحلیل اطلاعات و پویایی نگرش، نداشتن بازخورد اصلاحی، نبود جمع نگری و نداشتن تفکر سیستمی و نساختن با دیگر اجزا (عدم همکاری) است.
افراد، گروه ها، مدیران، رهبران و جنبش هایی که صفات و شرایط بالا را ندارند (پسرو یا چپرو نیستند) ولی فاقد قدرت اند نیز از پیشروی یا سناریوی اول چپروی بهره می برند تا با آشوب بیشتر و رساندن یک سیستم به نقطه اهرمی مناسب توان خود، فرصت اعمال نیروی خویش برای تغییر یا دگرگونی را بدست آورند و در حقیقت بسازند تا قدرت بگیرند.

سه نوع مدیریت بالا همگی نوعی مدیریت در آشوب است (مدیریت پیچیدگی) ولی مدیریت پسرو از واپسگرایی بر می آید و به پشتوانه منطق سیاه یا سفید-بین اش مظاهر آشکاری دارد ولی مدیریت چپرو و پیشرو یک کار حرفه ای دقیق می طلبد. شناسایی و جداسازی (تفکیک) این سه نوع مدیریت تنها با شناسایی نقاط اهرمی سیستم مربوط، ارتباطات داخلی و خارجی آن سیستم، نوع نوسان میان تعادل و عدم تعادل، گذشت زمان و نحوه پیچیدگی سیستم، به کارگیری محک منطق فازی و نمود مردمی سالاری در اداره آن سیستم ممکن است. در ادامه چگونگی این جداسازی بیشتر روشن می شود.
منطق فازی، مدیریت پیشرو و مردمی سالاری همزاد یکدیگراند و این سه، پا به پای هم حرکت می کنند.
در مدیریت عقبگرد خبری از منطق فازی و رنگین کمانی بودن و رنگین کمانی دیدن، حتی در حلقه خودی ها نیست.
در مدیریت چپگرد نیز گرچه منطق فازی و رنگین کمانی بودن و دیدن، میان حلقه خودی های بسیار نزدیک، در یک چهارچوب یا در جمعی به اندازه یک انجمن می تواند ظهور داشته باشد ولی از مردمی سالاری و حلقه ای به بزرگی یک ملت خبری نیست و اگر بخواهند حلقه خود را بزرگتر کنند به ناچار باید از حذف متغییرها و ساده سازی (سناریوی دوم مدیریت چپرو) دست بردارند، یعنی تغییر ماهیتی منطبق بر مدیریت پیشرو بدهند. به همین دلیل برخی به اشتباه تیم احمدی نژاد را اگر بنا بر ماندن در چهارچوب باشد، اصلاح گر و خاتمی را تنها اصلاح طلب می نامند. اولی در طول مسیر به اقتضای شرایط می تواند پسروی کند و دوام بیاورد ولی دومی از آنجا که پسروی را دون خود می داند، دست بسته و به ناچار در عدم فرهیختگی و انفعال اکثریت باید زمین را واگذار کند و منتظر رسیدن هواداران بی چماق خود شود.
اعمال مدیریت چپرو به دلیل پیچیدگی سیستم های امروزی و ارتباط گسترده آنها در کوچکترین غفلت و عدم توانایی در به کارگیری به موقع و جهت یابی مناسب با بهره از راهنمای (تاکتیک) عقبگرد (مرحله دوم سناریو)، به آشوب بیشتر در سیستم می تواند بیانجامد. به سخن دیگر، سیستم اداره شده با مدیریت چپرو با ریسک بالای عدم بازگشت به تعادل مواجه است. نمونه سیاسی آنرا در مناظره های بحث برانگیز و خارج شدن اوضاع از دست کنترل حکومت دیدید. امروزه نیز ناپایداری ظاهرشده بواسطه اعمال مدیریت چپگرد، بسیاری را در رویایی طلایی از دوران مدیریت واپسرو و کنترل شده، حبس کرده است و بسیاری دیگر را به رویای دور از دسترس مدیریتی پیشرو برده است. در اینگونه مواقع مدیر-حاکمان پسرو یا به تبانی با چپروها در اجرای سناریوی دوم چپروی و بهره بری از دکترین شوک دست می زنند و یا یک دشمن می سازند تا وی را مقصر شرایط معرفی کنند و حتی جنگ به پا می کنند (ساده سازی معادله) یا گاهی آنقدر زور به کار می گیرند که حتی تصمیم گیری های فردی مردم را نیز صفر یا یکی می کنند. مثلاً در نمونه اقتصادی می گویند اگر مردم از فردا دلار بخرند یا بفروشند، دستگیر می شوند! حتی ممکن است هر کس با لباس سبز یا روسری سرخ به ویترین یک صرافی نگاه کند، دستگیر شود!
بنابراین مدیریت واپسرو به دنبال دشمن سازی و اعمال زور کنترلی قوی تر است و در عوض مدیریت چپرو مشتاق آشوب بیشتر و برداشتن آن آشوب بدست خویش است. اولی فصل الختام بودن خود را لازم جلوه می دهد و دومی واجب الوجودی خود را. (آشوب در بازار ارز و رفع آن توسط اخلال گران داخلی وجود چه کسی را می خواست واجب کند؟) خلق و یا تثبیت رهبری از دل مدیریت، انگیزه بخش و از کاربردهای اعمال مدیریت چپروست.
دو رویه بالا یعنی فصل الختامی و واجب الوجودی، دو راه دیگر برای جداسازی مدیریت واپسرو از مدیریت چپگرد در سیستم های پیچیده و آشوب گونه را نشان می دهد. مدیریتی که بخواهد پیشرو باشد، فرد یا حزبی را فصل الختام نمی کند و سیستم را بدون تحمیل واجب الوجود نیز می تواند بچرخاند. از این نمونه چرخش فقط یک مورد کامل به زیبایی در حال گشتن به دور خورشید است! نه به این معنی که تنها نمونه می تواند باشد.
در نمونه های متعالی، اختلاف آرا، احزاب و شعبه شعبه بودن مایه تعارف شناخته می شود نه تعارض؛ و به جای هراس، از آن استقبال می شود.
بی سوادی، کم سوادی یا با سوادی در شکل عمومی هدفی متناظر با مدیریت پسرو، چپرو یا پیشرو است و بروز عینی آن از جوامع عقب مانده (ساده سازی شده)، عقب نگه داشته شده تا پیچیده (جامعه باز) گسترده است. به دلیل همین تناظر، سیستم آموزش ملی در همه جا به بهانه های گوناگون از دولت ها و حکومت ها ریشه می گیرد و تغذیه می شود. آنها با کنترل سواد در حقیقت پیچیدگی جامعه را می توانند کنترل کنند.
به این ترتیب مناسب ترین شیوه مدیریت امور نافرهیختگان توسط مدیران زبردست همین مدیریت چپرو است که با فرهیخته شدن جامعه طبیعتاً به مدیریت پیشرو باید تغییر نماید.
اولین نشانه وجود چنان فرهیختگی، مردم سالاری در حلقه خودی هاست و اینکه جامعه امکان حرکت از پسروی و چپروی به سوی خواست مدیریت پیشرو را فرد به فرد، قطره به قطره داشته باشد وگرنه در حرکت های احساسی و توده وار، سیل نتیجه طبیعی است. (ر.ج. مقاله "سه کنگره، چند حزب" یا طرح قلاده در صفحه "کمپین رژه صلح")
نمونه های بیشتری برای روشن شدن مفهوم مدیریت پیچیدگی از نوع پسرو (عقبگرد) و چپرو (فرار به جلو+عقبگرد) در صفحه "کمپین رژه صلح" مطرح خواهند شد.
اردیبهشت نود و دو