پس از آن گفتند: تو خطاکاری برای همین هبوط کردی، می خواستم آدم باشم، اعتراضی نکردم.
گفتند همه چیز باید قانونی باشد، زبان و دین من در قانون رسمی شد، پس اعتراضی نکردم.
بعد از آن روسری یا توسری را خواندند، زن نبودم، اعتراضی نکردم.
گفتند آن طرف ساعدها را رنگ می کنند، پیراهن من آستین بلند بود، اعتراضی نکردم.
گفتند بهره بانکی کمش حلال است، اقتصاد مال خر بود، اعتراضی نکردم.
گفتند صف شیر آنجاست، آن روز مرغ می خواستم، اعتراضی نکردم.
گفتند این کتاب را نخوان، جدول روزنامه قشنگ بود، اعتراضی نکردم.
گفتند ماهواره همسایه را بردند، از من جای امنی بود، اعتراضی نکردم.
فتوای قتل دادند، نه ملی بودم نه مذهبی، نه قلم داشتم نه قلمو، اعتراضی نکردم.
خودی و غیر خودی کردند، من از هیچکدام نبودم، اعتراضی نکردم.
گفتند هر که بیشتر لشکر کشید همه را می برد، خیابان جای خون من نبود، اعتراضی نکردم.
گفتند بهترین سنگر سکوت است، من از قبل در سنگر بودم، اعتراضی نکردم.
گفتند آنطرف همه بی دین اند، من آن طرفی نبودم، اعتراضی نکردم.
صدای عربده عزا شعرم را پر داد، گوشم را گرفتم ولی اعتراضی نکردم.
صدای دهل های مرگ، آرامش شب را سر می برید، سیاه پوشیدم، اعتراضی نکردم.
گفتند : ما در ایران همجنس باز نداریم، من همجنس گرا نبودم، اعتراضی نکردم.
گفتند هزینه جنگ را از پیش بپرداز، من مرد صلح بودم، اعتراضی نکردم.
گفتم عزت نفس ات را ببر، حق ات را بگیر، نمانده بود، اعتر ..ضی .. ن. .
و باد که میان درختان سبز زوزه می کشید تا لرز آنها را ببیند ناگهان غرش کنان عربده زد بالا نرفت شکسته درختی که در برابر من سر خم نکرد و همه تکبیر گفتند سپس به نمازش ایستادند. سرو که زودتر از همه سر بلند کرد، لقب آزاد گرفت.