کلاس درسی را به عنوان یک سیستم در نظر گیرید که به تازگی با یک ورودی جدید مانند نصب دوربین مدار بسته مواجه شده است به گونه ای که تنها مدیر و معلمان از آن اطلاع دارند و والدین نیز می توانند از آن استفاده کنند. (نصب دوربین را می توان معادل ورود یک متغییر در نقطه ای اهرمی مانند "نظارت از بیرون کلاس" در سیستم آموزش و پرورش دانست)
یک معلم با شیوه مدیریت واپسرو تلاش می کند تا شخصاً با حذف دوربین و ساده کردن معادله سیستم، از شر پیچیدگی تحمیلی آن یعنی "آقا بالاسر داشتن" خلاص شود.
یک معلم با مدیریت پیشرو با _غیر مستقیم_ علنی کردن وجود دوربین و با آگاهی دادن به بچه ها کار نظارت و اداره کلاس را برای خود راحتتر می کند.
یک معلم با مدیریت چپرو نیز با علنی کردن وجود دوربین کاری می کند که خود بچه ها دخل دوربین را بیاورند.
در این نمونه دو معلم واپسرو و چپرو هر دو یک هدف _یعنی حذف دوربین_ ولی دو روش دارند و در دفتر مدرسه همیشه پچ پچ می کنند و هوای یکدیگر را دارند.
در نمونه ای دیگر متغییر حجاب را در نظر گیرید که حاکمی می خواهد آنرا در نقطه ای اهرمی مانند حضور اجتماعی بانوان اعمال کند.
رضاخان و خمینی هر دو با یک شکل کردن پوشش و حذف اختیار، تلاش نمودند تا سیستم را یکدست و ساده کنند. این روش مدیریتی پسرو است حتی اگر هدف آن پیشرفت یا تعالی باشد که از دید هر دو آنها بود.
در نمونه ای امروزی، دولت مرسی در مصر حجاب را اجباری نمی داند ولی با تبعیض، فضای دولتی را برای محجبه ها بازتر می کند. این گرچه مدیریت پسرویانه نیست ولی مصداق چپروی است. نمونه مشابه را در ترکیه می بینیم.
یا این نمونه داخلی را در نظر گیرید:
زمانی که احمدی نژاد یا خاتمی ابتدا با گفتن حرف هایی مرز آزادی را گسترده می کنند و انتظارات را بالا می برند ولی در عمل پای منافع و امنیتشان که لنگید(از جمله منافع و قیود مذهبی که به پای آنها پیچیده شده است)، اقرار می کنند که در فلان مقوله اختیاری ندارند و سپس برای جبران این بی اختیاری و اختیار دار کردن خود، از یک نقطه اهرمی به نقطه دیگر می پرند و عدم تعادل را تا جایی می رسانند که عده ای حتی از درون خودشان به دنبال نبود امکان پیش بینی دقیق آینده سیاسی-اقتصادی شک می کنند که شاید آنها در حال تکمیل یک کودتای اجتماعی هستند. عده ای نیز از بیرون سیستم به دنبال نظم در بی نظمی می گردند و تا جایی جلو می روند که حتی آنرا نوعی تبانی از بیت تا لندن فرضیه سازی می کنند! (کار انگلیس هاست یا دستشان در یک کاسه است)
مدیریت چپرو احمدی نژاد و پیشرو خاتمی برای متغییری مانند حجاب(نه در همه زمینه ها)، هر دو ابتدا دست اختیار را باز می گذارند یعنی سیستم را پیچیده می کنند ولی چپروها در طی مسیر از پسروی بهره می گیرند یعنی سیستم را تا تراز آزادی-امنیت خود ساده می کنند ولی پیشروها که همواره تراز بالاتری از فرهیختگی و فعالیت مدنی در سر دارند، به اجبار در طول مسیر باید آنقدر متقوف شوند تا هواداران بی چماق آنها برسند. (برای آشنایی با تراز آزادی-امنیت به مقاله "آزادی پشت چه مرزی می ایستد" مراجعه کنید.)
هر دوی این مدیران چپرو و پیشرو بواسطه ماهیت روش مدیریتی خود گهگاه تنها برای شروع یک حرکت جدید به ائتلاف می توانند برسند ولی به خاطر نبود اشتراک در شیوه اجرا به اجبار در میدان عمل از هم فاصله می گیرند.
پس از این آشنایی مقدماتی، در ادامه سه شیوه مدیریت با مصداق هایی شرح داده می شوند:
مدیریت واپسرویانه یا مدیریت عقبگرد، یک مدیر را وا می دارد تا سیستمی در ذات پیچیده را ساده سازی کند تا راحتتر کنترل نماید. روشی است که مدیرانی با منطق دو ارزشی برای مدیریت سیستم های پیچیده که چند ارزشی هم هستند، به کار می برند. هدف آنها ساده سازی سیستم آشوبناک تا حد منطق دو ارزشی خود و تا حد درک آن سیستم است بلکه بتوانند با تغییر یا حذف نقاط اهرمی و تضعیف اثر پروانه ای، سیستم تحت کنترلشان را راحتتر درک و قوی تر کنترل کنند و از سستی و نیستی (اضمحلال) آن که نتیجه جور نبودن سیستمشان با دنیای بیرون است، فرار نمایند. آنها با بهره از مدیریت عقبگرد، ساده سازی و در حقیقت با کنترل بیشتر می توانند راحتتر مدیریت کنند. سیستم های دیکتاتوری چه از نوع تمامی خواه و چه خودنگر چنین مدیریتی را به کار می برند. آنها سعی در کاهش متغییرها و ساده سازی معادلات اجتماعی دارند. یک، دو یا سه حزب عمده حکومتی ایجاد می کنند و کارهایی از این دست انجام می دهند و مجبور می شوند درها را به روی سیاست و حتی اقتصاد ببندند. کمونیسم به ویژه در مدیریت اقتصاد چنین کرد و به جایی رسید که هیچ کس حق نداشت در خانه خود حتی یک کلاه ببافد و بفروشد! چون این کار متغییرهای غیر قابل کنترلی را وارد چرخه اقتصاد می کرد.
فرار به عقب در مدیریت واپسرو (پسرو) به منظور ساده سازی معادلات اجتماعی و ... به وفور دیده می شود. مثلاً اینکه مشکلات دو دهه اول انقلاب در دوران شاه ریشه داشته است، سال ها مدام تکرار می شد یا اینکه مشکلات امروز ایران به خاطر تحریم ها _با اثرهایی در آینده_ و شیطان کوچک و بزرگ است، هر دو نوعی ساده سازی معادله از راه کم کردن متغییرهاست (فرار به عقب). حالا روشن تر متوجه هستید که چرا مدیران اجرایی چپرو (جریان به اشتباه موسوم به انحرافی) و مدیران اجرایی دوران هاشمی و خاتمی از رابطه با امریکا حرف می زنند و حاکم-مدیران پسرو آنرا جام زهر می دانند. (دو قطبی سازی معادله راحتتری برای آنهاست.)
در نمونه ای دیگر: عدم جدایی دین از سیاست و نیز جدایی دین از سیاست _که با اصل "دولتی نبودن دین" فرق دارد_ هر دو با هدف ساده سازی اداره سیستم های پیچیده اجتماعی انجام می شود. نمونه آنرا در رژیم های سکولار (نه لائیک) یا رژیم های ایدئولوژیک می توان بررسی کرد.
مدیریت چپرو و پیشرو:
گاهی یک مدیر، خود نقاطی اهرمی می سازد یا با تغییر مسیر حرکت سیستم تحت مدیریتش آنرا از روی مجموعه ای از نقاط اهرمی می گذراند و سیستم را با پیچیدگی و آشوب بیشتر مواجه می کند. چنین کاری گرچه به آشوب بیشتر و عدم تعادل دامن می زند ولی دو مفهوم جالب توجه و دو کارایی مدیریتی متفاوت دارد. دو روش متفاوت که دو جور مدیریت چپرو و پیشرو را رقم می زند و آگاهی از آن، جداسازی دو طیف را در عمل و بویژه در فضای کنونی ممکن می کند.
گاهی مدیر با ایجاد و تقویت طیف نگری و فازی اندیشی در خود و افراد تحت مدیریتش و با آگاهی از پیچیدگی سیستم می کوشد یا مجبور می شود با ایجاد نقاطی اهرمی، تغییری ایجاد کند و به مدد خلاقیت و فازی نگری که از پیش روی آن سرمایه گذاری کرده است، مدیریتی رو به جلو، پیشرو و متفاوت ایجاد نماید. (مدیریت رو به جلو یا پیشرو)
چنین مدیرانی می کوشند زمینه ساز ظهور سیستمی نو یا روشی نوین باشند.
در مقابل، مدیریت چپرو یا چپگرد نوعی مدیریت است که مدیرانی با منطق بیشتر دو ارزشی ولی زبردست و آشنا به منطق فازی به کار می برند تا سیستمی در ذات آشوب گونه را به نقاط اهرمی برسانند و سپس با اعمال نیروی خود و بهره گیری از اثر پروانه ای، سیستم را به آشوب بیشتر بکشانند (فرار به جلو) و سپس با برداشتن نیروی خود یا کنترلی برنامه ریزی شده و با برگشت به وضعیت پیشین (مدیریت عقبگرد)، کارایی کاذبی برای خود جور نمایند تا واجب الوجودی خویش برای کنترل اوضاع را به رخ بکشند. تثبیت مدیریت نالایق بر یک سیستم، انگیزه بخش و از کاربرد های اعمال چنین مدیریتی است. استفاده از دکترین شوک خوراک چنین مدیرانی است.
مدیریت چپرو همواره سناریویی دو مرحله ای دارد: مرحله اول در ظاهر و برای مدتی پیشرو است ولی دومی واپسرو می شود. مناظره های انتخاباتی هشتاد و هشت نمونه خوبی از دیروز است و جریان موسوم به انحرافی، امروز و نه لزوماً فردا چنین مدیریت چپرویی را اعمال می کند.
اگر ولایت فقیه در عمل نه تنها ولایت فقهی و سیاسی بلکه ولایت اقتصادی نیز بود یعنی نظام اقتصادی را نیز کاملاً از دست دولت خارج می کرد، شاهراه جریان موسوم به انحرافی بسته می شد. در ادامه خواهیم دید که چگونه مدیریت چپرو، تضمینی برای کارایی بلند مدت ندارد.
ادامه مطلب را با بر چسب "مدیریت در پیچیده بازار" در پست بعدی دنبال کنید.
اردیبهشت نود و دو