رویای یک رقص بی وقفه از شادی

چرا نمی رقصی؟! می دونی چرا نمی ذارن برقصی؟ چون قشنگ تر می شی. چون اونوقت قشنگی رو می فهمی. اونوقت روح لطیفت نمی تونه سنگسار کنه. نمی تونه سر ببره. دیگه حتی نمی خوای برای سرهای بریده گریه کنی. حتی تصور خون هم برات مشکل می شه، چه برسه به خون ریزی. نه اینکه نخوای، نمی تونی نفرت از یه نفر رو به اونجا برسونی که بکشی. حتی اگه اسمش اعدام باشه، به اسم قانون باشه، حتی اگه اسم تقدس هم روی اون باشه. اگه مردم بلد بشن درست برقصن، درست نگاه کنن، توی شادی، توی عروسی ها دست همدیگرو ول نمی کن. از هم جدا نمی شینن. دیگه برای رأی دادن هم تو صف زنونه مردونه نمی رن.  با هنر رأی می دن. به هنر رأی می دن. فکر می کنی مبارزه یعنی فقط صبر کنی تا یه شلوغی برسه یه شعاری بدی؟ نه! پاشو درست برقص! پاشو دست تو دست برقص. با تمام هنرت برقص! گور باباشون. بدون مرغ هم می شه عروسی گرفت.
هر چی خواستم رقص، سیاسی نشه، نشد. بالاخره یکی دو تا رقصنده تو اوین بد نیست، بچه ها سرگرم می شن. 

پژمردن یه شاخه گل نشانی از غفلت ماست   نتیجه خاموشی من و تو و آدمک هاست